دوست داشتن شکلاتی
پای کامپوتر نشستم دارم توی نت چرخ میزنم مهتا اومد جلوم وایساده ومیگه : مامان منو دوست داری؟با هیجان بغلش کردم و میگم : مامان من عاشقتم خیلی دوست دارم تو همه زندگی منی عزیزم . میگه : اگه دوستم داری پس بهم یه شکلات بده !!!؟؟ ...
نویسنده :
مامی مهتا
14:07
حکایت این روزهای من
معمولا به کلماتی که مهتا توی حرف زدنش به کار میبره توجه میکنم و سعی میکنم تا بعضی از کلمات و مثل لطفا .مرسی . خواهش میکنم و ... (بقیه در ادمه مطلب) معمولا به کلماتی که مهتا توی حرف زدنش به کار میبره توجه میکنم و سعی میکنم تا بعضی از کلمات و مثل لطفا .مرسی . خواهش میکنم و ... رو به دایره واژگانش اضافه کنم و البته خوب همراهی میکنه و زود یاد میگیره ومیدونه در چه مواقعی باید ازش استفاده کنه . مثلا دیروز داشتم کتاب میخوندم که مهتا اومد و گفت :مامان خودکار بهم بده نگاشی(نقاشی) کتم گفتم : خودکار نمیشه بیا مداد رنگی هات رو بدم با یه حالت عشوه و دلبری سرش رو کج کرده و میگه : لفطا (لطفا)بدید دیگه!!...
نویسنده :
مامی مهتا
16:57
مهتای قصه گو
چند وقتیه که برای مهتا قصه های مختلفی روتعریف میکنم .مهتا هم خودش یادگرفته قصه بگه .دیشب موقع خواب تا اومدم براش قصه بگم ...(بقیه در ادامه مطلب) چند وقتیه که برای مهتا قصه های مختلفی روتعریف میکنم .مهتا هم خودش یادگرفته قصه بگه .دیشب موقع خواب تا اومدم براش قصه بگم گفت :مامان من میخوام برات قصه بگم .گفتم خوب بگو شروع کرد اول آب دهنش رو قورت داد و بعد گفت: اکی بود اکی نبود گیر از خدا ایچکی نبود یه خانم بزی بود سه تا بچه داشت امش شنقول منقول بود آقا گرگه اومد گفت منم منم مادرتون غذا آوردم براتون بعد یه کم مکث کرد چون باقیش یادش نیومد گفت: گصه ما به ...
نویسنده :
مامی مهتا
18:22
پارک
امشب رفتیم پارک خانواده یا به قول مهتا "خانباده" دلم میخواست از دور نگاهش بکنم ببینم بدون حضور ما چه جوری بازی میکنه و...(بقیه در ادامه مطلب) امشب رفتیم پارک خانواده یا به قول مهتا "خانباده" دلم میخواست از دور نگاهش بکنم ببینم بدون حضور ما چه جوری بازی میکنه و به اختیار خودش کارهاش رو انجام بده به همین دلیل روی نیمکت نشستیم تا تنها باشه . از پله های سرسره بالا میر...
نویسنده :
مامی مهتا
18:16
سفر
اواخر اردیبهشت ماه همراه مامان جون وباباجون و عموهای مهتا به شمال سفر کردیم با اینکه مهتا قبلا دریا رو دیده بود ولی باز هم هیجان زیادی داشت و(بقیه در ادامه مطلب) اواخر اردیبهشت ماه همراه مامان جون وباباجون و عموهای مهتا به شمال سفر کردیم با اینکه مهتا قبلا دریا رو دیده بود ولی باز هم هیجان زیادی داشت و کمی میترسید .ویلای ما داخل یک محوطه بزرگ و سرسبز بود که پر از درخت و گلهای زیبا بود و کمی جلوتر هم دریا بود طرف دیگه هم یه محوطه بازی بود و تاب وسرسره مهتا هم خیلی خوشش اومده بود و میگفت :مامان خونمون توی پارکه !!! اوایل کمی میترسید که داخل آب دریا بره وجیغ میزد فقط کنار ساحل با بیلچه وسطل با ماسه ها بازی میکرد و وقتی ترسش ریخت که م...
نویسنده :
مامی مهتا
17:28
مهتای شیرین من
ا چند روزیه مهتا خیلی به پوره سیب زمینی علاقه پیدا کرده ومن هم براش زیاد درست میکنم تا نوش جان کنه کمتر پیش میاد که مهتا از چیزی خیلی خوشش بیاد(بقیه در ادمه مطلب) چند روزیه مهتا خیلی به پوره سیب زمینی علاقه پیدا کرده ومن هم براش زیاد درست میکنم تا نوش جان کنه کمتر پیش میاد که مهتا از چیزی خیلی خوشش بیاد و برای من خیلی جالبه . امروز روی اسبش نشسته بود و پوره میخورد برگشت رو به من وگفت:مامان خومزه ست (خوشمزه ست) دس درد نکنه زحمت تشیدی (دستت درد نکنه زحمت کشیدی)این جمله رو با یه دلبری گفت که دلم میخواست بگیرمش توی بغلم و بوسه بارونش کنم با این مدل حرف زدنش نمیدونم از کجا یاد گرفته این دختر بلا شاید از حرف زدن خو...
نویسنده :
مامی مهتا
21:56
من و مهتا و بهار
روزهای بهاری وهوای مطبوع وطبیعت سبز وتازه .من رو حسابی سرمست میکنه عاشق فصل بهارم (بقیه در ادامه مطلب) روزهای بهاری وهوای مطبوع وطبیعت سبز وتازه .من رو حسابی سرمست میکنه عاشق فصل بهارم به خصوص عصرها که هوا خیلی خوب میشه جون میده برای پیاده روی . بعد از ایام عید مهتا خیلی د د ری شده وعصر که میشه دیگه توی خونه بند نمیشه ودوست داره که بیرون بره من هم از این فرصت استفاده میکنم و سه نفری باهم بیرون میریم به نام مهتا و به کام من . وای که چه لذتی داره سه نفری بیرون رفتن برای دیدن این همه زیبایی های خدا . ...
نویسنده :
مامی مهتا
19:02
نوروز 91
به نظر من یکی از بهترین و لذتبخش ترین کارهای شب عید خرید وسایل هفت سین و چیدن اونهاست وقشنگ ترین زمان هم نشستن پای سفره هفت سین هنگام تحویله ساله ..(بقیه در ادامه مطلب) به نظر من یکی از بهترین و لذتبخش ترین کارهای شب عید خرید وسایل هفت سین و چیدن اونهاست وقشنگ ترین زمان هم نشستن پای سفره هفت سین هنگام تحویله ساله ..... نمیدونم چرا برام این لحظه اینقدر مهمه احساس میکنم اتفاق خیلی بزرگی میخواد رخ بده و هرگز نباید این زمان رو از دست داد شاید به این دلیل باشه که مامانم هم اینطور رفتار میکرده و براش مهم بوده و ماهم اینطوری بار اومدیم که لحظه سال تحویل باید همه چیز مرتب و منظم سر جاشون باشن حتی یک ظرف نباید توی سینک باشه و همه ...
نویسنده :
مامی مهتا
10:54