lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

اولین سینما ...وسالگرد ازدواج مامان و بابا ♥

نهم آذر ماه سالگرد ازدواجمون بود ...ظهر با بابا یاسر رفتیم مهتا رو از مهد آوردیم و برای صرف ناهار رفتیم رستوران . یا به قول مهتا "استوران ". ناهار رو که خوردیم به سمت تهران حرکت کردیم تا بریم الهیه خیابون فرشته تالار عروسیمون رو برای تجدید خاطره ببینیم . بعد از اون یه سر رفتیم امامزاده صالح و نماز خوندیم . و به در خواست مهتا خانومی تصمیم گرفتیم بریم سینما ...چون تا به حال سینما نرفته بود یعنی فیلمی که به سنش بخوره نداشتیم که ببریمش . اما این دفعه فیلم عملیات مهد کودک روی پرده بود . از اونجایی که ما سینما فلسطین رو دوست داریم و اغلب دوتایی اینجا میرفتیم . تصمیم گرفتیم تا باز هم برای تجدید خاطره بریم سینما فلسطین . آخرین باری که دوتایی رفته ...
9 آذر 1392

برف بازی

روز پنجشنبه  30 آبان به صورت خیلی اتفاقی و بدون برنامه ریزی  رفتیم جاده چالوس تا یکم  برف ببینیم ... اول رفتیم کندوان آش خوردیم . تونل کندوان رو رد کردیم و اولین فرعی رو رفتیم داخل که پر از برف بود و حسابی برف بازی کردیم .                             عکسها در ادامه مطلب   توی مسیر جاده بودیم که با بابا یاسر تماس گرفتن و گفتن که ماشین عمو علیرضا پیدا شده و حسااابی خوشحال شدیم و شادیمون بیشتر شد . مهتا و بابایی منتظر خوردن آش       وحالا شروع برف ...
30 آبان 1392

لب رودخونه ...

تو ایام ماه رمضان همراه با خواهر عزیزم شیدا خانوم و خانواده تصمیم گرفتیم بریم پیک نیک ... کجا ؟؟؟ چه جایی بهتر از جاده چالوس و لب رودخونه که هوا هم خوبه وبچه ها هم حسااابی آب بازی و شن بازی کنن.                           بقیه در ادامه مطلب قبل از اذان راه افتادیم تا برای افطار برسیم اما به خاطر ترافیک دیر شد و ما هم موقتا یه جایی نشستیم تا افطار کنیم .بعد حرکت کردیم  یه جای مناسب لب رودخونه پیدا کردیم و بساطمون روپهن کردیم . از همون اول کار دخترها سطل و بیلچه به دست راه افتادن رفتن لب آب و مشغول شن با...
11 مرداد 1392

یاد گیری اسکوتر !!

                        مدتی بود که مهتا به اسکوتر علاقه نشون میداد وما هم تصمیم داشتیم تا برای دخملی اسکوتر تهیه کنیم .  چون مطمئن نبودم که میتونه استفاده کنه یا نه ؟ برای تهیه اسکوتر مردد بودیم کهههههه ... خاله شیدا والینا جونی برای تولد مهتا اسکوتر هدیه گرفتن  (دستشون درد نکنه ) . وما هم عزممون رو جزم کردیم تا به خاطر مهتا ..فقط به خاطر مهتا شبها  بعد از افطار بریم پارک تا مهتا اسکوتر سواری کنه و  یاد بگیره .البته بگم که در این میان بنده هم گاهی کودک درونم به شدت شیطنت به خرج میداد و مدام دلش میخواست تا اسکوتر سواری کنه و با دخملی همراهی میکرد به اسم ...
20 تير 1392

گشت و گذار

5 تیر بود که یکدفعه تصمیم گرفتیم از خونه بزنیم بیرون ..کجا بریم ...کجا نریم ؟... قرار شد بریم دریاچه چیتگر (همون خلیج فارس ) ... بیست دقیقه ای بیشتر راه نبود و زود رسیدیم . (بقیه در ادامه مطلب) یکمی دور دریاچه راه رفتیم...البته با کالسکه ..                و بعد رفتیم سمت محوطه ... دیدیم که بچه ها مشغول آب بازی هستن ...  اول مهتا   با تعجب نگاه میکرد اما بعد راه افتاد ومشغول شد ....                       مهتا دیگه بازیگوش شده بود و هر کاری میکردیم تا ازش چ...
5 تير 1392
1