lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

تاتی مهتا

مهتا تازه راه افتاده  خیلی ذوق میکنه که میتونه خودش راه بره . هرجا که دلش میخواد میره بعد از روی ذوق و شوق زیاد یه جیغ می کشه(بقیه در ادامه مطلب) مهتا تازه راه افتاده  خیلی ذوق میکنه که میتونه خودش راه بره . هرجا که دلش میخواد میره بعد از روی ذوق و شوق زیاد یه جیغ می کشه و شادیشو نشون میده . راه رفتنش خیلی بامزه ست یکم گشاد راه میره تا بتونه تعادلش رو حفظ کنه . با اینکه مدت زیادی از راه رفتنش نمیگذره ولی تند تند راه میره شبیه به دویدن توی هر چیزی هوله زود میخواد دویدن رو یاد بگیره البته خیلی هم محتاطه مثلا وقتی میخواد بیاد توی آشپزخونه که باید از روی یه پله رد بشه با احتیاط کامل دستشو میگیره به دیوار و آروم یه پاشو میذاره بعد...
6 مرداد 1390

جشن تولد یک سالگی مهتا

برای جشن تولد یک سالگی مهتا تصمیم گرفتم که تم زنبوری رو انتخاب کنم و اینچنین بود که دخمل کوچولوی من شد ملکه زنبورها !!(بقیه در ادمه مطلب) برای جشن تولد یک سالگی مهتا تصمیم گرفتم که تم زنبوری رو انتخاب کنم و اینچنین بود که دخمل کوچولوی من شد ملکه زنبورها !!چون مهتا طاقت حضور در جمعهای شلوغ و نداشت قرار براین شد که یه مهمونی کم جمعیت تو خونه مامان جون مهتا بگیریم (چون همسایه خونه خودمون حنا بندون داشت  )تا مهتا خانوم اذیت نشه و بد اخلاق نباشه . کلی برای این جشن تدارک دیدم لباس خوشگل زنبوری .تزیینات زنبوری .کیک به شکل زنبور و... چند روز قبل از تولد هم زنبور کوچولو رو بردم آتلیه تا عکس بگیریم . از خونه لباسش رو تنش کردم واای خیلی ن...
29 تير 1390

آخرین ماهگرد مهتا

این ماه یازدهمین ماهگرد مهتا رو جشن گرفتیم در واقع آخرین ماهگردش بود. دخترم داره بزرگ میشه  یک ماه دیگه یک سالش تموم میشه ....(بقیه در ادامه مطلب) یازدهمین ماهگرد مهتا رو جشن گرفتیم در واقع آخرین ماهگردش بود. دخترم داره بزرگ میشه  یک ماه دیگه یک سالش تموم میشه .... واای چه روزهایی رو گذروندیم .  یک سال اول زندگی بچه ها خیلی پر تلاطمه باید با کلی مریضی و کولیک و واکسن و دندون درآوردن ونشستن و راه رفتن و... دست و پنجه نرم کنن. نزدیک به یک ساله که خانواده ما 3 نفری شده اما اینقدر با این دختر انس گرفتم که انگار تمام عمر با من بوده .  31خرداد تولد یاسر بود ومن براش یه کیک بزرگ وخوشمزه درست کردم وهمراه خاله  شیدا الین...
6 تير 1390

کوچولوی دوست داشتنی

مهتا توی این ماه خیلی فعال شده فکر کنم چیزی به راه افتادنش نمونده باشه چون همش دستش و به میز و مبل میگیره و راه میره (بقیه در ادامه مطلب) مهتا توی این ماه خیلی فعال شده فکر کنم چیزی به راه افتادنش نمونده باشه چون همش دستش و به میز و مبل میگیره و راه میره البته از 7 ماهگی اینکار رو میکرد اما الان خیلی این کار رو دوست داره و مدام تکرارش میکنه . یکبار حتی دستش و به دیوار گرفته بود و تا توی اتاقش خودش رو رسونده بود گاهی هم وسط راه چیزی پیدا نمیکنه که دستشو  بگیره میزنه زیر گریه وکمک میخواد اما اصلا راضی نمیشه که چهار دست و پا بره نمیدونم چرا؟ دوست داره زودتر راه بیفته . جدیدا هم خانم علاقه زیادی به موزیک ورقص پیدا کرده توی موبایلم ...
20 خرداد 1390

اردی بهشت

امسال اردیبهشت خوبی داشتیم . با وجود دخمل ناز وشیطونی مثل مهتا روز به روز زندگی قشنگتر میشه هر روز که مهتا کار جدیدی یاد میگیره  کلی لذت میبرم  اما افسوس میخورم که با هر کار تازه ای که یاد میگیره وابستگیش به من کمتر و کمتر میشه .(بقیه در ادمه مطلب)   اردیبهشت خوبی داشتیم . با وجود دخمل ناز وشیطونی مثل مهتا روز به روز زندگی قشنگتر میشه هر روز که مهتا کار جدیدی یاد میگیره  کلی لذت میبرم  اما افسوس میخورم که با هر کار تازه ای که یاد میگیره وابستگیش به من کمتر و کمتر میشه . من عاشق فصل بهار ومخصوصا اردیبهشت ماه هستم وخیلی دوست دارم که توی این ماه سفر برم. دوم اردیبهشت مامان و بابای یاسر عازم سفر مکه شدند وما هم...
30 ارديبهشت 1390

اولین نوروز سه نفری

امسال اولین سالی  که سه نفری پای سفره هفت سین میشینیم . وااای که چقدر لذت بخشه با اینکه لحظه سال تحویل نیمه شب بود ولی خوشبختانه مهتا از خواب بیدار شد(بقیه در ادامه مطلب) سالی  که سه نفری پای سفره هفت سین میشینیم . وااای که چقدر لذت بخشه با اینکه لحظه سال تحویل نیمه شب بود ولی خوشبختانه مهتا از خواب بیدار شد و چون مارو دید که مرتب و منظم  توی سالن نشستیم به وجد اومد وخواب از سرش پرید و لحظه سال تحویل که خیلی برای من مهمه سه نفری در کنار هم بودیم . طبق معمول  هر سال  ایام تعطیلات رو به دید وبازدید مشغول بودیم  تا روز پنجم  عید که با خاله شیدا و الینا و عمو رفتیم لاهیجان و 2 روز اونجا بودیم . این  ...
20 فروردين 1390

واکسن و روز برفی

امروز نوبت واکسن 6 ماهگی مهتا ست از دیشب داره برف میباره و الان روی زمین برف قشنگی نشسته خوشبختانه چون پنجشنبه است همسری خونه ست و باهم میریم که واکسن مهتا رو بزنیم. (بقیه در ادامه مطلب) امروز نوبت واکسن 6 ماهگی مهتا ست از دیشب داره برف میباره و الان روی زمین برف قشنگی نشسته خوشبختانه چون پنجشنبه است همسری خونه ست و باهم میریم که واکسن مهتا رو بزنیم. چقدر خوبه که یاسر هست چون وقتی میخوام واکسن مهتا رو بزنم خیلی اضطراب دارم. اما جالبه که یاسر از من بدتره اصلا طاقت نداره که ببینه به مهتا واکسن میزنن هر دفعه  که باهام بوده موقع تزریق واکسن از اتاق میره بیرون و وقتی تموم شد میاد و مهتا رو آروم میکنه توی این قضیه جرات من بیشتره اما هم...
30 دی 1389

مهتا در آتلیه

به مناسبت نیم سالگی مهتا رو بردیم آتلیه تا چند تا عکس بندازیم .هنوز مهتا نمیتونست بشینه برای همین عکس انداختن مشکل بود ( عکس ها در ادامه مطلب) به مناسبت نیم سالگی مهتا رو بردیم آتلیه تا چند تا عکس بندازیم .هنوز مهتا نمیتونست بشینه برای همین عکس انداختن مشکل بود وهمچنین خندوندنش داستانی بود برای خودش کلی اسباب بازی و عروسک برده بودیم تا توجهش رو جلب بکنیم  و خدا رو شکر عکسهای خوبی از آبدر اومد . این هم عکسهای مهتا خانومه نیم ساله:   ...
25 دی 1389

مرواریدهای سفید در دهان مهتا

دخترکم دندون درآورده . دوتا از دندونهای ردیف جلو فک پایینش زده بیرون وااای که چقدر خوشحالم . با اینکه وسط امتحانات ترمم بود اما یه مهمونی خیلی کوچولو  موچولو برای مهتا جونم گرفتم. (بقیه در ادامه مطلب) دخترکم دندون درآورده . دوتا از دندونهای ردیف جلو فک پایینش زده بیرون وااای که چقدر خوشحالم . با اینکه وسط امتحانات ترمم بود اما یه مهمونی خیلی کوچولو  موچولو برای مهتا جونم گرفتم. مامان جون مهتا هم زحمت درست کردن آش خوشمزه دندونی روکشید (دستش درد نکنه) توی این مهمونی مامان جون و بابا جون و  خاله شیدا و عمو و الینا خاله نسرین و پریماه و عمو حمید و بابا یاسر حضور داشتند. برای اولین بار یه کم از این آش به مهتا دادم که بخوره هو...
18 دی 1389