سفر مشهد
اوایل آبان ماه بود که به همراه خانواده پدری مهتا (مامان جون و باباجون و عمو علیرضا و عمو حمید ) به مشهد سفر کردیم .مهتا برای این سفر هیجان زیادی داشت چون قرار بود با(بقیه در ادامه مطلب)
اوایل آبان ماه بود که به همراه خانواده پدری مهتا (مامان جون و باباجون و عمو علیرضا و عمو حمید ) به مشهد سفر کردیم .مهتا برای این سفر هیجان زیادی داشت چون قرار بود با قطار به مسافرت بریم . به محض وارد شدن به قطار مهتا محو تماشای قطار شده بود و با دقت خاصی همه جا رو بررسی میکرد .بعد از گذشت مدتی که همه چیز عادی شد دوباره شروع کرد به سوال پرسیدن و شیطنت های همیشگی سرگرمی دیگه مهتا راه رفتن بین راهرو های قطار بود چون از یک جا نشستن زود خسته میشد .
متاسفانه بعد از رسیدن به مشهد و هنگام پیاده شدن از قطار چون هوا کمی سرد بود دخملی سرما خورد و همین قضیه باعث شد که مهتا بد خلق و شدیدا کم اشتها بشه و.....در طول سفر به مهتا خیلی خوش میگذشت چون حسابی نازش خریدار داشت و کلی بازی میکرد . در طی چندین باری که به زیارت رفتیم دخملی هم با محیط معنوی حرم ارتباط برقرار کرد و همراه بابا یاسر چند باری هم به زیارت رفت و به ضریح دست زد .