سفر شمال مهر 91
اوایل مهر ماه بود که تصمیم گرفتیم با خاله شیدا و الینا و عمو بریم شمال . از صبح مهتا خوشحال بود و مدام می پرسید : پس کی میریم دریا ؟(بقیه در ادامه مطلب )
اوایل مهر ماه بود که تصمیم گرفتیم با خاله شیدا و الینا و عمو بریم شمال . از صبح مهتا خوشحال بود و مدام می پرسید : پس کی میریم دریا ؟ ما به خاطر کار بابا یاسر دیرتر حرکت کردیم و قرار شد تا خاله شیدا برای ما هم جا رزرو کنه . توی راه هم خیلی خوشحال بود و هیجانی شده بود . شب بود که رسیدیم چابکسر و ویلایی که برامون گرفته بود با اینکه مهتا خوابیده بود با دیدن الینا و محوطه بزرگ و قشنگ اونجا خواب از سرش پرید و با هم رفتن سمت محوطه بازی و سرگرم شدن .
روز بعد هم کنار ساحل و آب بازی و ماسه بازی
مهتا وبابایی کنار ساحل مشغول ماسه بازی
مهتا در حال برگشتن از ساحل
مهتا و الینا مشغول گشت و گذار در محوطه ویلا
دخمل ها در بام رامسر مشغول خوردن بستنی
مهتا والینا با جلیقه نجات منتظر سوار شدن قایق