علو سلام آقا پلیسه !
مهتا خونه مامان جونش بود .من و بابا یاسر هم دنبال کارهای تعویض و جا به جایی خونه بودیم شب که رفتیم پیش مهتا مامان جون از کارهایی که مهتا کرده بود تعریف کرد :بعد از ظهر مهتا داشت حسابی شیطونی و سر و صدا میکرد عمو حمید که میخواست بخوابه بهش میگه : مهتا آروم باش من میخوام بخوابم اما مهتا دست بردار نبوده مامان جون میگه : اگه زیاد صدا کنی زنگ میزنم به آقا پلیسه . مهتا هم بی درنگ میره و گوشی تلفن و برمی داره و خیلی جدی شروع میکنه به صحبت کردن : علو سلام آقا پلیسه اینجا یه دختر شیطون داریم سریع بیاید عجله کنید ! و بمبی از خنده توی خونه منفجر میشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی