مهتا دوست پیدا کرده ...!!!
ما تو آپارتمانمون چند تا بچه داریم که همسن و سال مهتا هستن .تابستون پارسال که بچه ها تو حیاط بازی میکردن مهتا اصلا راضی نمیشد بره پیششون حتی هر وقت که توی راهرو میدیدشون سریع خودش رو به من میچسبوند . یه جورایی گارد میگرفت و دلش نمیخواست باهاشون بازی بکنه . تا اینکه چند روز پیش صدای بچه ها از حیاط میومد مهتا تا صدای بچه ها رو شنید رفت توی بالکن و از بالا مشغول تماشا شد .
بهش گفتم میخوای بری باهاشون بازی کنی ؟ گفت نه نمیخوام میخوام فقط نگاه کنم . بهش گفتم اگر میخوای باهاشون بازی کنی باید صداشون بزنی .گفت تو بگو من خجالت میکشم . بهش گفتم اگر خواستی خودت این کار رو بکن و تنهاش گذاشتم .....
بعد چند لحظه دیدم صداش میاد که داره باهاشون حرف میزنه و سریع اومد تو خونه و گفت برم با دوستام بازی کنم ؟ گفتم برو .... اولش خجالت می کشید که بره و میگفت تو هم بیا اما من بهش گفتم اگر میخوای باید خودت بری من نمیام . و تنهاش گذاشتم . دیدم که کفشهاش رو پوشید وآروم آروم رفت ....
مدام میرفتم از توی بالکن نگاش میکردم .. دلم شور میزد آخه اولین تجربه اش بود .
اینقدر خوشحال بودم کههههههه حساب نداره .... بالاخره مهتای من هم داره اجتماعی میشه