خانواده سرما خورده ...
چند روزی بود که گلو و سینوسهام درد میکرد اما به روی خودم نمی آوردم . تا اینکه شنبه شب بعد از رسیدن به خونه حسابی حالم بد شد . روز بعد هم با استراحت و ... بهتر نشد که بدتر شد حسابی تب کردم و سرفه امان نمیداد . صدام گرفته بود . روی مبل بی حال افتاده بودم . برای اینکه مهتا زیاد نزدیکم نباشه توی اتاق براش فیلم تولدش رو گذاشتم تا سرگرم باشه . اما این دخمل با محبت من مدام بهم سر میزد و بوسم میکرد یا اینکه میخواست کنارم دراز بکشه . همون شب یاسر هم علائم خفیفی از مریضی روگرفت . نیمه های شب بود که با صدای گریه مهتا خانومی بیدار شدیم وکاشف به عمل اومد که دخملی هم تب داره . البته هفته گذشته که برای چکاپ مهتا رو پیش دکترش برده بودم گفت که سینه اش خس خس میکنه و عفونت داره و براش دارو تجویز کرد اما مصرف آنتی بیوتیک رو به زمانی که بیماری کامل خودش رو نشون بده و سرفه هاش شروع بشه موکول کرد .
روز بعد خانوادگی رفتیم دکتر و با یک عالمه قرص و شربت و آمپول برگشتیم خونه ... اینگونه بود که شدیم یه خانواده سرما خورده امیدوارم که خیلی زود کسالت برطرف بشه و دوباره همون خانواده سالم و سرحال همیشگی باشیم .