پروژه تپل کردن مهتا
مهتا در پی مریضی های مکرر و همین طور سابقه همیشگی دچار کمبود وزن و ضعیفی شدید شده بود . به همین دلیل مدام گریه میکرد و بهانه میگرفت و میخواست که بغلش کنم دیگه تو خونه اجازه نداشتم بدون حظور و اجازه مهتا تکون بخورم حتی برای غذا درست کردن هم مهتا رو در حالی که مدام غر میزد پاهاش رو میکوبید به کابینت و با گریه میخواست که بغلش کنم درست میکردم . خلاصه دورانی داشتیم ما اگه میگفت بیا کنارم بشین باید میشستم اگرنه ... یه دفعه اراده میکرد که دراز بکشه و تلویزیون تماشا کنه وبه من هم دستور میدادکه کنارم بخواب اگر این کار رو نمیکردم زمین و زمان رو با گریه هاش به هم میریخت .....و هیچ میلی هم به غذا خوردن نداشت و روز به روز هم لاغر تر میشد .
تا اینکه آخرین باری که به دکترش مراجعه کردم ازش خواستم تا دارویی بده تا اشتها آور باشه و مهتا یکم غذا بخوره تا از این ضعیفی در بیاد شاید برای ما هم فرجی شد .
دکتر هم یه شربت اشتها آور براش نوشت (البته قول این دارو رو چندین ماه پیش داده بود اما میگفت بگذار برای آخرین مرحله شاید با خوردن مولتی ویتا مین های جورواجور و خارجی یکم به اشتها بیاد که ..) بگذرد که کلی برای پیدا کردن این محلول معجزه آمیز گشتیم تا با یه قیمت کاملا مناسب .!!! پیدا کردیم و شربت را به خورد دخملی دادیم و روز بعد منتظر اثرات دارو شدیم . خدا رو شکر بد نبود و اشتهای مهتا رو یکم بیشتر کرد البته اگر سمج بازی های من نبود باز هم دخملی تن به خوردن نمیذاد اما من مصرانه در پی تپل کردن مهتا بودم که شاید یکم جون بگیره و دست از این بدخلقی هاش برداه .
هرروز غذاهای مقوی بهش میدم و هله هولهایی مثل پفیلا و چیبس و .. رو کاملا قطع کردم و به جاش از میوه ها و خرما و خشکبار استفاده میکنم . و روزی هزار بار هم مهتا رو برای وزن کشی روی ترازو میبرم و با اضافه کردن 100 گرم هم کلی خوشحال میشم و همه با هم جشن میگیریم .