خونه تکونی به معنای واقعی ....
هفته دوم اسفند فرشها رو برای شستشو جمع کردیم و اینچنین بود که اولین قدم جهت خونه تکونی برداشته شد .مهتا هم از این اوضاع نا به سامان به جهت بازی و بهم ریختن به نفع خودش استفاده میکرد .
چون 11 اسفند عروسی دختر دایی عزیز بود و ما حسابی در تدارک مراسم عروسی بودیم کارها به تاخیر افتاد . دقیقا روز بعد از مراسم کار رو شروع کردیم و مشغول تمیز کاری شدیم یا به قول دختر یکی از دوستان تغیراسییون . دخملی هم حسااابی مشغول بود . و البته کمک هم میکرد مثلا یکبار شیشه میز ناهار خوری رو کاملا برق انداخته بودم و تمیز کرده بودم که مهتا دوباره اسپری شیشه شور ریخت روش و با یه دستمال کثثثیف مشغول کمک کردن شد . یا اینکه من برای تمیز کاری های آخر سال از لباسهای کوچیک شده و لک دار مهتا استفاده میکنم تا با خیال راحت بندازمشون برن . وقتی مشغول دستمال کشیدن مبلها بودم دیدم که دخملی رفته از کشو یکی از لباسهاش رو برداشته و داره با من همراهی میکنه . من : مهتااااااااا چی کار میکنی چرا با لباست ؟ مهتا : خوب مگه خودت با لباس من پاک نمیکنی ؟
حالا یکی بیاد توجیه کنه مهتا خانومی رو . به همین دلیله که میگم خونه تکونی به معنای واقعی .....