روزهای اسفند و خونه تکونی ...
و دوباره اسفند ماه رسید ... ماهی که من و بابایی خیلی دوستش داریم ...کلا حال و هوای قبل عید رو بیشتر دوست داریم ....
مثل همیشه شروع به خونه تکونی کردیم . اول از کجا شروع کردیم ؟ اهان اتاق مهتا خانومی ....
یک روز صبح که مهتا مهد بود همه اسباب بازی ها و وسایل اتاقش رو آوردم چیدم توی تخت و بقیه رو هم که اضافی بود دور از چشم مهتا گذاشتم توی راهرو تا منتقل کنیم بیرون .
واما سر ظهر که مشغول کار بودم مهتا از راه رسید و با خوشحالی تمام رفت سراغ عروسکهایی که تا به حال از دستش دور بودن ... از شلوغی اتاق به نفع خودش استفاده کرد .
اینجا دخملی توی شلوغی داره بازی میکنه :
بقیه در ادامه مطلب
اینجا بابایی داره شیشه اتاق مهتا رو پاک میکنه و مهتایی مشغول شیطنت و بازی :
اتاق دخملی رو به همراه بابا یاسر تا آخر شب طول کشید تا تموم کنیم . دیگه ساعت 1:30 نمیتونستم روی پاهام بایستم ... چقدر کار داره این اتاق وروجکها !!!!!
روزهای بعد اتاق خودمون و سالن و آشپزخونه و ........... با کمک بابا یاسر و دخملی تمیز کردیم اما نمیدونم چرا امسال اینقدر خسته کننده بود خونه تکونی ...هرچی کار میکردم تمومی نداشت !!
چون یکسری از کارها رو به تنهایی انجام دادم و حسااابی اذیت شدم و بابا یاسر هم کلی دعوام کرد که چراااااااا مگه من نیستم .... اما نمیدونم چرا دلم میخواست زودتر کارها تموم بشه از فرصت صبح تا ظهر که مهتا مهد بود استفاده میکردم و تنهایی کار میکردم و عصرها هم یاسر به کمکم میومد .
خلاصه روزها به تمیز کاری و خرید میگذشت تا بالاخره رسیدیم به روز29 اسفند ....
صبح مهتا رو حموم کردم و ناهار خوردیم و دخملی رو خوابوندم تا سرحال بشه .... و به ذوق رنگ کردن تخم مرغ از خواب بیدار شد و با همون قیافه خوابالو مشغول رنگ کردن شد ....
بعد از ظهر باهم رفتیم بیرون تا چند تا از سین های باقی مونده هفت سین رو بخریم . یه جورایی هم دوست داشتم از هیاهوی آخر شهر با خبر باشیم . حالا هرچی میگشتیم سبزه پیدا نمیکردیم . سبزه تموم شده بود ... بالاخره بعد از کلی گشتن رسیدیم خونه تا آماده تحویل سال بشیم .
انشالله که برای همه سال خوبی باشه سرشار از خوبی .سلامتی ....