lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

محرم 92

1392/8/28 9:43
نویسنده : مامی مهتا
2,081 بازدید
اشتراک گذاری

    محرم

امسال هم طبق روال هرسال شبهای محرم همراه بابایی به مسجد محله میرفتیم . اما امسال یه تفاوت دیگه داشت که مهتا تنها نبود چون مهد میرفت چند تا از دوستهای مهدش هم بودن که حسابی با هم بازی میکردن .... دو روز قبل از تاسوعا توی مهد برای بچه ها مراسم خاص اجرا کردن و ازمون خواسته بودن تا برای بچه ها سربند و زنجیر و پرچم و خلاصه هرچیزی که دارن بیاریم ... بعد از مراسم هم بهشون آش داده بودن .حسااابی به بچه ها خوش گذشته بود . و هر پدر و مادری هم که میومد دنبال بچه اش یه کاسه آش بهش میدادن . دستشون درد نکنه خوشحالم که برای مراسم معنوی و عزاداریمون ارزش قائلند تا  توی ذهن بچه ها نهادینه بشه ....

یک شب هم رفتیم نمایشگاه ماکت کربلا که خیلی قشنگ ماکت کربلا و حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ُس) رو درست کرده بودند قسمت دیگه هم صحنه روز عاشورا ومیدان جنگ و لشکر کشی سپاه امام حسین (ع) و دشمنانش رو درست کرده بودن .

محرم

بقیه در ادامه مطلب

محرم

                      محرم

روز تاسوعا صبح زود دایی امیر و خاله شیدا اومدن دنبال من تا باهم بریم خونه دایی . چون اون روز دایی امیر غذا نذری داشت و خاله شیدا هم نذر شعله زردش را آورده بود تا خونه دایی درست کنه که هم به غذا کمک کنه هم خودش نذرش رو بپزه ... که یکدفعه موبایلم زنگ زد و خبر دار شدیم که  بابا جون صبح زود با ماشین عمو علیرضا رفته هیئت و وقتی برگشته دیده که ماشین نیست  متاسفانه ماشین عمو علیرضا رو  دزد برده.... خیلی ناراحت شدیم ... اصلا فکرش روهم نمیکردیم که صبح روز تاسوعا کسی این کار رو بکنه .. خلاصه حسابی حالمون گرفته شد وکلی نذر و نیاز کردیم تا خدا و اهل بیت کمک کنن تا گمشدمون پیدا بشه..

مهتا و بابا یاسر هم اون روز با هم بودن . هرچی باهاشون تماس میگرفتیم جواب نمیدادن هرچی عمو باهاشون تماس میگرفت ... خبری نبود دلم شور میزد خدایا چی شده ؟؟؟ هرچی با خونه تماس میگرفتم هرچی به موبایل بابا یاسر زنگ میزدم خبری نبود ..مامان جون مهتا باهام تماس گرفت که یاسر کجاست گفتم خونه ست اما نمیدونم چرا جواب نمیده ..اون بنده خدا هم خیلی نگران بود از یه طرف غصه ماشین رومیخورد از طرف دیگه نگران یاسر و مهتا بود تا بالاخره بعد از یک ساعت یاسر گوشیش روجواب داد و فهمیدیم که برق خونه قطع بوده و تلفن قطع شده و گوشیش هم  رفته بوده رو حالت پین کد ...

اون روز مهتا با بابایی باهم رفتن دسته و برای ناهار اومدن پیش ما .  صبح روز عاشورا هم که خاله شیدا برای الینا نذر شیر داشت هم جلوی دسته عزاداری شیر پخش کردیم . و مهتا و الینا هم  همراه عمو علیرضا رفتن داخل دسته و زنجیر زدن . شب شامغریبان هم برای بچه ها شمع روشن کردیم و با دسته عزاداری یکم راه رفتیم و بعد با ماشین رفتیم میدان توحید که هرشب میرفتیم و چایی میخوردیم .

یکی دو روز بعد مهتا  با یه حالت غمگینی ازم پرسید : مامان یعنی دیگه شبها چایی نمیدن ؟؟ تموم شد ؟؟؟ناراحت

اینجا خاله شیدا و عمو مشغول شیر پخش کردن بودن . بچه ها هم توی ماشین داشتن دسته عزاداری رو نگاه میکردن ...

محرم

محرم

                             محرم

دخترها توی دسته مشغول زنجیر زدن

                           محرم

محرم

محرم

محرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

صـبــا خاله ی آیـــســـا
28 آبان 92 15:58
عزاداریهاتون قبول باشه دلم براتون تنگ شده بود
مامی مهتا
پاسخ
ممنونم صبای عزیییییز ما هم دلتنگتون بودیم
مامان مریم
28 آبان 92 16:21
سلام عزیزم..خوبین ؟آیه اش خیلی کوتاهه و آسون من که بهش اعتقاد پیدا کردم تازه رییسمونم باهاش کارت پایان خدمتشو پیدا کرد ! اصبحت فی امان الله امسیت فی جوار الله مطمئنم به شمام کمک میکنه... چه عزاداریه مفصلی داشتین خدا قبول کنه...چه زنجیر زنای نازی
مامی مهتا
پاسخ
سلام مریم جونم مرسی از لطفت .....
مامان مریم
28 آبان 92 16:23
تیک خصوصیو نزدم لطفا تایید نکن مرسی
مامی مهتا
پاسخ
حتما خیالت راحت گلم
منصوره مامان ملیکا
29 آبان 92 7:01
چقدر بده که روز تاسوعا هم گناه میکنند... و چقدر خوبه که مهتا جون رو با فرهنگ عاشورا آشنا کردید چه ماکت قشنگی ساختن ..شما کجای تهران زندگی میکنید؟؟؟؟ یادم رفته..
مامی مهتا
پاسخ
آره واقعا .... من کرج هستم عزیزم ...
مطهره
29 آبان 92 8:48
ای جان عزاداریهاش قبول باشه
مامی مهتا
پاسخ
قربون محبتت مطهره جووون
نرگس مامانه باران
30 آبان 92 9:57
سلام فهیمه جونم عزاداریتون قبول ایشالا نذرخاله شیدا و دایی جون قبول خیلی ناراحت شدم به خاطر ماشین ایشالا که هر چه زودتر پیدا بشه عکسهای مهتا جونم خیلی قشنگه چه جالب شما و الینا جون فامیلین من نمیدونستم ای کاش ما هم کرج بودیم و شما رو از نزدیک زیارت میکردیم شما کرجی ها که تهران بیا نیستین از وقتی استان البرز شدین
مامی مهتا
پاسخ
سلام نرگس خانوم گل ... ممنونم از محبتت ... بله مهتا و الینا دختر خاله هستن ...ما اهل تهران هستیم و ساکن کرج ... بیشتر اقوام هم تهران زندگی میکنن و البته زیاد تهران میایم ولی شرمنده که هنوز توفیق پیدا نکردیم تا دوست خوبی مثل شما و دختر نازت رو از نزدیک ملاقات کنیم
مامانی درسا
2 آذر 92 1:02
عزداری هاتون قبول جق و امام حسین نگه دارتون باشه گل دخترا ..... آش هم نوش جونتون ....... التماس دعا مامانی
مامی مهتا
پاسخ
ممنونم خانومی ... محتاجیم به دعا ... گل دخترت رو ببوس
مامان مریم
2 آذر 92 9:07
خیلی خوشحال شدم بابت ماشین معلومه که حلال بوده و خدا خیلی دوستون داشته
مامی مهتا
پاسخ
قربونت خانومی ... خدا رو شکر ...