آخرین سفر تابستان 92
روزهای آخر تابستان 92 به همراه خانواده پدری مهتا ( عمه فرزانه و خانواده به همراه عزیز و باباجون و خانواده )به شمال سفر کردیم . عمه فرزانه از طرف اداره توی روستای کترا نرسیده به رامسر ویلا گرفته بود و از ما هم دعوت کردن تا همراهشون باشیم . صبح روز سه شنبه حرکت کردیم . توی این سفر زهرا دختر عمه فرزانه همبازی مهتا بود ...
(بقیه در ادامه مطلب)
روزهای آخر تابستان 92 به همراه خانواده پدری مهتا ( عمه فرزانه و خانواده به همراه عزیز و باباجون و خانواده )به شمال سفر کردیم . عمه فرزانه از طرف اداره توی روستای کترا نرسیده به رامسر ویلا گرفته بود و از ما هم دعوت کردن تا همراهشون باشیم . صبح روز سه شنبه حرکت کردیم . توی این سفر زهرا دختر عمه فرزانه همبازی مهتا بود ...
تقریبا ظهر بود که رسیدیم .چه جای با صفا و خوبی بود وسط یه جنگل خیلی قشنگ و خلوت چون برای سازمان جنگلها بود و کسی نمیتونست داخل محوطه بشه ... خلاصه از این خلوتی و دنجی بسی لذت بردیم .
هر طرف رو که نگاه میکردی درختهای نارنگی و پرتقال بود .... و خبری از آدمیزاد نبود . چقدر از این پرتفالهای جنگلی خوردیم ..چقدر خوشمزه واقعا طعمش با پرتقالهایی که خورده بودیم متفاوت بود ...
بیشتر سعی میکردیم تا از این فضا استفاده کنیم و به دور از هیاهو و ساکنین شهر باشیم و حساابی آرامش بگیریم .... عصرها هم میرفتیم کنار دریا تا مهتا و زهرا کنار ساحل شن بازی و البته آب بازی کنن ..
عمه فرزانه که مثل همیشه دوربینش همراهش بود ...مدام از بچه ها عکس می انداخت( تشکر فرااوان )
چه عکسهای قشنگی هم شد واقعا دیدنیه ... عمو علیرضا هم ازمون عکسهای پانورما می انداخت که اونهم برای خودش جریاناتی داره که خیلی بامزه است ....
مهتا و زهرا در حال ژست
یکی از ژست های همیشگی مهتا
برای گرفتن این عکسها کلی زحمت کشیدیم و انرژی صرف کریم و کلی وعده و وعید که اگر عکس بندازی اجازه میدیم که با موبایل بازی کنی و .....اگرنه مهتا خانوم به این راحتی اجازه عکس انداختن نمیداد
چند تا عکس گریان .... چون مهتا میترسید تنهایی توی اون سبزه ها بایسته میترسید مار نیشش بزنه
مهتا مشغول شن بازی لب دریا ....
وحالا مهتا خانووووم مایو پوشیده و آماده شنا کردنه ....
مهتا با چوب دستی معروف که بهش آقاج میگفتن .... کلی سر این چوب با زهرا برنامه داشتن
چه با دقت داره نگاه میکنه
خوردن پرتقال از شاخه
بالاخره موفق شد که پرتقال رو بچینه ....
مهتا و بابایی
مهتا جونی رفته بالای درخت ....
اینجا اصلا راضی نمیشد که عکس بندازه با هزار ترفند و کمک گرفتن از گوشی عمو علیرضا راضی شد ..
من عاشق این عکسش هستم ....
اینجا دوتا دوربین از مهتا خانومی دارن عکس میندازن ...
در آخر باید از عمه فرزانه عزیییز تشکر کنم به خاطر گرفتن این همه عکسهای زیبا
این هم یه نمونه از عکس پانورما ... البته نمیشه اینجا درست دیدش چون حجمش خیلی بالا بود مجبور شدم کوچیکش کنم ....
دلم میخواد چند تا از این عکس ها رو چاپ کنم اما نمیتونم از بینشون انتخاب کنم...
دوستان عزیز لطفا کمکم کنید....