lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

تعطیلات عید فطر ..

1392/5/21 13:13
نویسنده : مامی مهتا
1,772 بازدید
اشتراک گذاری

 

            کارت پستال عید فطر 92, کارت تبریک عید فطر

ماه خوب خدا تمام شد و عید فطر .عید بندگی از راه رسید ....

روز عید چون مهتا صبح زود از خواب بیدار شد به اصرار بابا یاسر برای نماز عید رفتیم .  هرچقدر گفتم که مهتا طاقت نمیاره تا من نمازم روبخونم اما بابا یاسر زیر بار نرفت و گفت : دخترم کاری نداره ..براش خوراکی میخرم . خلاصه ما هم آماده شدیم و رفتیم ... رکعت اول نماز تموم شد که مهتا خانوم ناگهان زد زیر گریه هرچی دستش رو گرفتم و به خودم چسبوندمش فایده ای نداشت حرفش این بود که بینیم اومده پاکش کن چشمک چون خیلی  از این قضیه بدش میاد نیشخند من هم که سر نماز کاری نمیتونم بکنم ...مجبور شدم با یه دست بغلش کنم . اما بازم فایده نداشت حرفش یکی بود ...پاکش کن هههههه با هر سختی بود نماز رو تموم کردم و بینی دخملی روتمیز نمودیم ...البته طفلک حق داشت صبح زود بیدار شده بود حوصله نداشت دیگه بچم  فدااااش بغل

(بقیه در ادامه مطلب)

 

 

ظهر ناهار خونه مامان جون مهتا دعوت داشتیم . مهتا حسااابی خوش گذروند و توی حیاط بازی کرد .بابا جون براش تاپش رو وصل کرده بود و بازی میکرد . گاهی هم با اسکوتر مشغول بود و بدجنسی میکرد و با چرخ اسکوتر انجیر هایی که زمین افتاده بود رو له میکرد نیشخند   عکس پایین مربوط به له کردن میوه هاست        

                        عیدفطر

مهتا مشغول اسکوتر بازی

                        عید فطر

مهتا عاشق آب دادن به گلها و باغچه ست که حسابی آبیاری کرد چشمک

                      عید فطر

    عید فطر

بعد مشغول جارو کردن شد یا بهتره بگم جارو بازی لبخند

                       عید فطر

حالا هم اسکوتر بازی هم جارو کردن ...روشی نوین در امر جاروکشی ههههههخنده

                       عید فطر

چون هوا خوب بود و همسایه طبق پایین هم نبود توی حیاط بساط ناهار رو پهن کردیم .عینک بعد از ظهر مهتا با مامان جونش کلی بازی کردن ...اول قایم موشک ... بعد دنبال بازی که صدای خنده و جیغ و داد مهتا همه جا روپرکرده بود لبخند

عصر روز عید همراه خاله شیدا و الینا وعمو رفتیم خونه مامان جون من (که قبلا در اینجا ذکر شد )...که در پی گم کردن راه تو بزرگراه امام علی که به تازگی کامل شده دو ساعتی توی راه بودیم نیشخند

از خونه مامان جون رفتیم دنیای بازی توی خیابون شریعتی که بچه ها حسااابی خوشحال شدن .

بعد از سوار شدن وسایل و بازی به زور بچه ها روآوردیم بیرون تا بریم شام بخوریم ..وطی یک فرآیند طولانی برای پیدا کردن و سفارش غذا موفق به خوردن شام شدیم .خوشمزه

عید فطر

                     عید فطر

 عید فطر

                          عید فطر

روز بعد  همراه مامان جون بابا جون و عموها رفتیم خونه عزیز .( مادر بزرگ پدری بابا یاسر  )اما ما چون تا ساعت 11:30 خواب بودیم خجالت دیر حرکت کردیم .شانس آوردیم که بزرگراه حکیم خلوت بود و سریع رسیدیم . خوشبختانه عمه فرزانه و دخترش زهرا هم بودن  (لازم به ذکره که مهتا عمه نداره و از بین عمه های باباش فقط به عمه فرزانه که کوچکترین عمه هست و دخترش همبازیه مهتاست میگه عمه چشمک) و بازهم مهتا حساابی با زهرا بازی کردن .کلا وقتی خونه عزیز میریم مهتا خوش میگذرونه و مورد توجه همه هست چون اولین نتیجه پسریه دیگه مژه

عصر همگی رفتیم خونه مامان بزرگ بابا یاسر برای تبریک عید .لبخند و باز هم از اونجا برگشتیم خونه عزیز و دور هم شام خوردیم .رای بین کباب و پیتزا بود که پیتزا با اکثریت آرا انتخاب شد . زبان

این هم از ماجرای تعطیلات عید فطر ما .....لبخندچشمکنیشخندماچبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان مریم
21 مرداد 92 16:21
عیدتون مبارک...همیشه به شادی و عید دیدنی...مهتای نازمم میبوسم
مامان ملیکا جون
23 مرداد 92 10:54
عید شما مبارک باشه
چه عید پر ماجرا و شلوغی بود
خیلی خوبه که به بچه ها خوش میگذره


ممنونم عید شما هم مبارک ...
مامان آوينا
23 مرداد 92 12:17
عيدت مبارك عزيزم
آوينا آپه با پست تولد شما هم دعوتيد


عید شما هم مبارک ...حتما مرسی ..
مامان حسنا
23 مرداد 92 19:13
مامان دو بهونه قشنگ زندگی
24 مرداد 92 2:34
پس حسابی به مهتا جون خوش گذشته مامانی به نظر شما اسکوتر امنیت داره برای بچه ها چون من موندم که دوچرخه بگیرم یا اسکوتر برای پرستش چون سه چرخه اش دیگه داره کوچیک میشه


به نظر من دوچرخه بهتره ...
مامان بنیتا
27 مرداد 92 10:54
به به چه تعطیلات خوب و پرهیجانی داشتین .. خداروشکر که به مهتا جونی خوش گذشته حسابی
عزیزم اسکوتر قشنگت هم مبارک...فقط خیلی مواظب خودت باش یه وقت زمین نخوری گلم


خیلی خیلی ممنون...بنیتا جونمروببوس