lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

روزهای اسفند و خونه تکونی ...

1392/12/29 11:39
نویسنده : مامی مهتا
1,324 بازدید
اشتراک گذاری

و دوباره اسفند ماه رسید ... ماهی که من و بابایی خیلی دوستش داریم ...کلا حال و هوای قبل عید رو بیشتر دوست داریم ....

مثل همیشه شروع به خونه تکونی کردیم . اول از کجا شروع کردیم ؟ اهان اتاق مهتا خانومی ....

یک روز صبح که مهتا مهد بود همه اسباب بازی ها و  وسایل اتاقش رو آوردم چیدم توی تخت و بقیه رو هم که اضافی بود دور از چشم مهتا گذاشتم توی راهرو تا منتقل کنیم بیرون .

واما سر ظهر که مشغول کار بودم مهتا از راه رسید و با خوشحالی تمام رفت سراغ عروسکهایی که تا به حال از دستش دور بودن ... از شلوغی اتاق به نفع خودش استفاده کرد .

اینجا دخملی توی شلوغی داره بازی میکنه :

     خونه تکونی

بقیه در ادامه مطلب

اینجا بابایی داره شیشه اتاق مهتا رو پاک میکنه و مهتایی مشغول شیطنت و بازی :

       خونه تکونی

اتاق دخملی رو به همراه بابا یاسر تا آخر شب طول کشید تا تموم کنیم . دیگه ساعت 1:30 نمیتونستم روی پاهام بایستم ... چقدر کار داره این اتاق وروجکها !!!!!

روزهای بعد اتاق خودمون و سالن و آشپزخونه و ........... با کمک بابا یاسر و دخملی تمیز کردیم اما نمیدونم چرا امسال اینقدر خسته کننده بود خونه تکونی ...هرچی کار میکردم تمومی نداشت !!

چون یکسری از کارها رو به تنهایی انجام دادم و حسااابی اذیت شدم و بابا یاسر هم کلی دعوام کرد که چراااااااا مگه من نیستم .... اما نمیدونم چرا دلم میخواست زودتر کارها تموم بشه از فرصت صبح تا ظهر که مهتا مهد بود استفاده میکردم و تنهایی کار میکردم و عصرها هم یاسر به کمکم میومد .

خلاصه روزها به تمیز کاری و خرید میگذشت  تا بالاخره رسیدیم به روز29 اسفند ....

صبح مهتا رو حموم کردم و ناهار خوردیم و دخملی رو خوابوندم تا سرحال بشه .... و به ذوق رنگ کردن تخم مرغ از خواب بیدار شد و با همون قیافه خوابالو مشغول رنگ کردن شد ....

   خونه تکونی

بعد از ظهر باهم رفتیم بیرون تا چند تا از سین های باقی مونده هفت سین رو بخریم  . یه جورایی هم دوست داشتم از هیاهوی آخر شهر با خبر باشیم . حالا هرچی میگشتیم سبزه پیدا نمیکردیم . سبزه تموم شده بود ... بالاخره بعد از کلی گشتن رسیدیم خونه تا آماده تحویل سال بشیم .

انشالله که برای همه سال خوبی باشه سرشار از خوبی .سلامتی ....

 

پسندها (1)

نظرات (4)

مامان مریم
22 فروردین 93 10:04
خداقوت فهیمه جون..واقعا خونه تکونی کار عظیمیه..من امسال تصمیم گرفتم خودم خونه تکونی کنم ..با وضعیت شغلیم و نداشتن کمک ده روزی طول کشید..!ولی نتیجه ی کار واقعا خستگیو از تن آدم درمیاره.. یه بوسم واسه دستای کوچولوی هنرمند خوشگلم
مامی مهتا
پاسخ
واقعااااااااا کار عظیمیه .... خسته نباشی خانووم ...مهتاب نازم رو ببوس
مهتا
22 فروردین 93 23:57
سلام وبلاگتون زیباست به وبلاگ من هم سر بزنید. منتظر نظرتونم .
بابا یاسر
23 فروردین 93 17:14
مهتا خانومی بابا دوست دارم
مامی مهتا
پاسخ
بابایاسر جون منومامانی هم خیلی خیییییلی دوستت داریم
مامان ملیکا جون
30 اردیبهشت 93 9:38
چه جالب ما هم روز آخر دنبال ماهی میگشتیم....خیلی گشتیم آخرش هم کوچولو موچولوهای قرمزش و مشکی هاش سهممون شد.. چه خوب که مهتا جون خودش تخم مرغها رو رنگ کرده
مامی مهتا
پاسخ
چه حسن تصادفی .... آره دیگه مهتا عاشق تخم مرغ رنگ کردنه