خرید دونفره ..
امروز صبح حوصله ام سر رفته بود یکدفعه تصمیم گرفتم با مهتا دوتایی بریم بیرون خرید ... کتاب خریدن رو بهانه کردم و آماده شدیم ... برای مهتا توضیح دادم که بریم باهم تا برات کتاب بخرم ... بریم دوتایی سوار تاکسی بشیم .... اول مهتا قبول نمیکرد میگفت من میترسم من نمیام .... (چون تا به حال منو مهتا با تاکسی و این چیزها بیرون نرفتیم اصلا مهتا سوار تاکسی و این چیزها نشده و این اولین بار بود ) .... میگفت خوب با ماشین خودمون بریم ... شما رانندگی کن..... گفتم امروز بابایی ماشین رو برده .... میگفت خوب زنگ بزن برامون بیاره ... خلاصه این دخمل از گل بهتر ما راضی نمیشد به هزار ترفند راضیش کردیم و راه افتادیم .....
سر خیابون که سوار تاکسی شدیم براش توضیح دادم که این ماشین ها که رنگشون زرده تاکسی هستن و کارشون اینه که مردم رو به جاهایی که میخوان برن میرسونن و از این حرفها .....وکلی آموزش
اول از همه رفتیم فروشگاه کتاب بهمن تا مهتا خانومی کتابهای مورد علاقه اش رو بخره .... کلی باهم گشتیم ودر آخر مهتا مجموعه کتاب "شعرهایی برای دختربچه ها"رو انتخاب کرد .من هم چند تا کتاب آموزشی براش گرفتم . بعد رفتیم فروشگاه لباس که دیدیم حراج زده و از فرصت استفاده کردم ویه بلوز برای مهتا خریدم البته به انتخاب خودش ... بعد کلی با هم راه رفتیم ومغازه ها روگشتیم ... دیگه مهتا خسته شده بود و بهانه میگرفت که سریع خودمون رو به خونه رسوندیم .... این هم از اولین باری که منو دخملی باهم به خرید رفتیم اونهم بدون ماشین ...فکر میکنم خیلی کار خارق العاده ای کردیم
به من که خیلی خوش گذشت .....برای مهتا هم تجربه جدیدی بود .